جدول جو
جدول جو

معنی ملک طبع - جستجوی لغت در جدول جو

ملک طبع(مَ لَ طَ)
که سرشتی چون فرشتگان دارد. فرشته نهاد:
آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو
هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان.
فرخی.
نکو باشد بهار امسال و از وی
صفات خواجه بهتر می نماید
زمین حلمی زمان حکمی ملک طبع
که صبح از رای انور می نماید.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحیددستگردی ص 131).
دل ملک طبع است قوت او ز بویی داده ام
جان پری وار است خوردش استخوان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
ملک طبع
فرشته خوی آنکه دارای طبع و سرشت فرشتگان باشد: (دل ملک طبع است: قوت او زبویی داده ام جان پری وار است خوردش ز استخوان آورده ام) (خاقانی. سج. 256)
تصویری از ملک طبع
تصویر ملک طبع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ طَ)
آنکه سرشت شاهان دارد. منیعالطبع. بلندهمت:
در این زمین که تو هستی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
پاک سرشت. پاک نهاد:
خواجۀ سیّد ستوده هنر
خواجۀ پاک طبع پاکنژاد.
فرخی.
ای نیکنام ای نیکخوی ای نیکدل ای نیکروی
ای پاک اصل ای پاکرای ای پاک طبع ای پاکدین.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ طَ)
کنایه از ظریف. (آنندراج). شادمان و خرسند و خوشحال. (ناظم الاطباء) :
همواره همی باش سبک طبع و خوش ایام
با مطرب و قوال سبک طبع و خوش آواز.
میرمعزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ طَ عَ)
ملک سیما. فرشته روی. زیباروی. پریچهره:
ملک نهاد و ملک همت وملک طلعت
چنو کجاست یکی از همه ملوک بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
خوش خوی. نیک خو: چگلیان... مردمانی نیک طبعاند و آمیزنده و مهربان. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک طبع
تصویر پاک طبع
پاک سرشت پاک نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمله طبع
تصویر عمله طبع
کارگر چاپ
فرهنگ لغت هوشیار